ایرج قبادی بریران | شعر

سی دومین نمایشگاه بین اللملی کتاب تهران

عرضه کتاب یک جرعه نگاه اثر ایرج قبادی بریران در نمایشگاه کتاب تهران

مصلی امام خمینی (ره) - سالن شبستان - راهرو 19 - نشر شانی

پوستر نمایشگاه

 

رباعی از مجموعه یک جرعه نگاه

با واقعه های  ناگهانی  ما را
چون زلزله سخت می تکانی ما را

 

هر بار به یک شیوه ی آشوب ای عشق
تا اوج هراس می رسانی ما را

#ایرج_قبادی_بریران

گیلکی دوبیتی

صُبه دَم یا سحر، حَتمَن اَیی تو
ئه روزِ  ناخَبَر، حتمَن اَیی تو

اَگه  پیدا  نُبُستی  اُیْتاَ هفته
یقینن اَیْ سفر، حَتمَن اَیی تو

#ایرج_قبادی_بریران

برگردان به فارسی
دوبیتی گیلکی

صبحدم یا سحر، حتماً تو می آیی
یک روز بدون اطلاع،حتماً تو می آیی
اگر در آن هفته پیدا نشدی
بطور یقین این دفعه حتماً تو می آیی

کانال شعر ایرج قبادی بریران

دوستان و همراهان عزیز می توانید برای اطلاع از آخرین سروده ها به کانال شعر ایرج قبادی در آدرس زیر بپیوندید:

 

IrajGhobadi@

 

چند رباعی از مجموعه یک جرعه نگاه

هر چند سکون شیوهٔ رفتارم نیست
آرامش پایدار در کارم نیست

طغیان بکنم اگر بباری یکریز
من رودم و گنجایش بسیارم نیست

*

در قید تنم پیله برایم درد است
هرچه قفس و میله برایم درد است

آزرده ام از بغض و کج اندیشی ها
دنیای پر از حیله برایم درد است

*

خوشبختیِ روزگار در مشت نداشت
گویی که بدست هیچ انگشت نداشت

هر بار زمین خورد و به زحمت برخاست
بیچاره دل صبور من پشت نداشت

*
یک عمر برای دیگران کاشت همین
از منفعتش واسطه برداشت همین

در زندگیِ سادهٔ دهقانیِ خود
همواره غم نداشتن داشت همین

 

ایرج قبادی بریران

یک جرعه نگاه - نشر شانی - 1397

کتاب یک جرعه نگاه

آئین رونمایی از کتای یک جرعه نگاه مجموعه رباعی ایرج قبادی بریران

رونمایی از کتاب یک جرعه نگاه

بدینوسیله از شما سروران ارجمند دعوت به عمل می آید تا در این آئین رونمایی حضور فرمائید

« برای شهید بهمن دُرولی »

« با الهام از روایت همرزم شهید، سردار نعناکار »


تو از سلالهٔ مهری بتاب، « عاشقت شده ام »
که صبح سردم و ای آفتاب عاشقت شده ام

از آن زمان که تو رفتی به شوق،سمت مسلخ عشق
وَ گشت چهره ات از خون خضاب، عاشقت شده ام

از آن زمان که نه بسیار پیش از آن رفیق شفیق
که مرگ سرخ شدت انتخاب، عاشقت شده ام

دلاورانه گذشتی ز دشت مین و آتش و دود
عجیب نیست چنین بی حساب عاشقت شده ام

تو تیز پای رسیدی به وصل و « پای من جا ماند »
در این میان درنگ و شتاب عاشقت شده ام

چه لحظه های وداعی که کرد با زبان نگاه
به چشم های تو چشمم خطاب: عاشقت شده ام

همیشه عطر نفسهات داشت بوی بکر بهار
مرا ببر به همان فصل ناب عاشقت شده ام

#ایرج_قبادی_بریران مهر ۱۳۹۷

تصویر مزار فرمانده شهید بهمن درولی

چاپ کتاب

مجموعه رباعی های ایرج قبادی بریران

که چاپ آن را نشر شانی به عهده دارد

مجوز انتشار گرفت...

دختر

تلفیقی از کمال و هنر ، دختر             والا تر از عیارِ گُهر ، دختر

هنگامِ آفرینشِ زیبائی                      شاید که بوده مد نظر ، دختر

حُسنِ هرآنچه هست دراین عالم        گویی خلاصه تر شده در دختر

دل از فروغِ نیمه رخش ، روشن           تصویر رو گرفته قمر ، دختر

کم کرده با حلاوتِ جذّابش                 از اعتبارِ شهد و شکر ، دختر

آرایه های شعرِ نفس ، عمرم              تصنیفِ جانِ جانِ پدر ، دختر

آتش زند به هستیِ جان گاهی          با یک دو بیت دیده ی تر ، دختر

دارد شکوهمندی یک دولت                در خانه هست تاج به سر ، دختر

در لحظه های سخت،غرور انگیز          ظاهر شود به نقشِ پسر ، دختر

دادند جانشینیِ مادر را                     با احترامِ ویژه به هر دختر

#ایرج_قبادی

غربت آئینه ها

کشتی امید ما را نا خدایی نیز هست               ای خدایان زمین ما را خدایی نیز هست

کاروانی در بیابان راه را گم کرده است               صبرای یاران، که خضر رهنمایی نیز هست 

یأس ها، تردید ها، کفر است در آئین عشق        زخم یعقوب نگاهت را دوایی نیز هست

گام ها، با کوچه های شهر غم بیگانه نیست        غربت آئینه ها را، آشنایی نیز هست

آه، بگذارید تا دل های ما را بشکنند                    آهِ مظلومی و دستان دعایی نیز هست

کلبه ای خاموش و آهی سرد و دستان تهی         سهم ما از زندگانی بوریایی نیز هست

بال پرواز کبوترهای دل را بسته ایم                      پشت این دیوار ها، در ها، فضایی نیز هست

#ایرج_قبادی

از مجموعه شعر " سرشار از روشنی " سال انتشار ۱۳۸۵

دو گنجشک

آسمان پرتو نور است چرا بی خبری                     صبح را وقت ظهور است چرا بی خبری

کوچه و پنجره سرگرم تماشا شده اند                  ماه در حال عبور است چرا بی خبری

دیده ی سرخ افق پشت همین قلّه شکفت            کوه سرشار غرور است چرا بی خبری

روی دیوار هیاهوی دو گنجشک بلند                      زندگی شادی و شور است چرا بی خبری

ذهن آئینه مُکّدر نشد از سردی آه                        آه با آینه جور است چرا بی خبری

آب و جارو شده این کوچه ی خاکی از شوق           دل مُهیّای حضور است چرا بی خبری

پشت این شیشه ی شفّاف مرا خوب ببین              چشمم از جنس بلور است چرا بی خبری

نیمی از نیمه ی پرواز فقط طی شده است              راه این مرحله دور است چرا بی خبری

#ایرج_قبادی

از مجموعه شعر " سرشار از روشنی " سال انتشار ۱۳۸۵